مختصري در باره كليله و دمنه و ترجمه هاي فارسي آن


مختصري در باره كليله و دمنه

و ترجمه هاي فارسي آن

(استاد عباس لايق)

تاريخ گذر روزگاران است . گذري كه همه اقوام و ملل چون پشتواره اي بر دوش دارند و محكوم به حمل آنند ،‌تاريخ رخساره ي جمعي اقوام و ملل است. ملت ها و اقوام با تاريخ شان قابل قضاوتند، و به همين خاطر محض تاريخ هميشه دستخوش دستبرد صاحبان ثروت و قدرت ومكنت بوده و هست.اما تاريخ روي ديگري هم دارد ، ‌رويي مستور. كه افاضل اقوام و ملل كه دل سپرده ي حقيقت و امانتدار بشريت بوده اند به لطايف الحيل در لابه لاي پوششي كه نام ادبيات بر خود گرفته است پوشانده اند  تا زوال را از رخساره ي حق و حقيقت دور كرده باشند . و نيز سخاوتمندانه توانسته باشند آموخته هايشان را هم در معرض قضاوت قرار دهند تا پايندگان ازهرقوم و مذهب و ملت و نژادي با بهره مندي از اين حقايق و تجارب آسان تر از راه كمال را پيدا و طي كنند و به شاهد مقصود دست يابند.

اين چهره از تاريخ ،‌گنج هاي جاودان اقوام و ملل است گنج و گنجينه هايي كه جايگاهش نه سينه ي خاك ،‌كه سينه ي  مردمان است و بايد باشد  .و بنابراين خواسته ايم در حد وسع خود و نشريه اي كه براي شما تدارك مي بينيم به معرفي اينگونه گنجينه هاي سرزمين بزرگمان ايران كوشا باشيم و گنج هاي جاودانه اش را كه از شمار بيرون است يك يك ، از شاهنامه فردوسي گرفته تا تاريخ بيهقي ابوالفضل محمدبن حسين بيهقي دبير و تا اسرار توحيد في مقامات شيخ ابوسعيد تاليف محمد ابن منور ميهني و كشف المحجوب علي ابن علمان الجلايي الغزنوي هجويري و مرصادالعباد عبدالله اين محمد نجم رازي و مرزبان نامه سعدالدين وراويني و... به معرفي بنشينيم.

اما اين مجال را با بازنويسي داستاني از كليله و دمنه ي ابوالمعالي نصرالله منشي به تصحيح و توضيح مرحوم مجتبي مينوي طهراني آغاز كرده و به معرفي ترجمه هاي اين كتاب خواهم پرداخت.در صفحه ي 28 از كتاب كليله و دمنه (باب برزويه طبيب ـ حكايت 2) از زبان برزويه طبيب ،‌مردي كامروا و بهره مند از مواهب مادي كه به دنبال يافتن شفاي روح و آرامش انساني به جستجو برخاسته و به سراغ هر قوم و طايفه اي رفته ،‌و شنيده است كه جملگي تنها اعتقادات و دين و مذهب خود را بر حق و برتر تلقي كرده و باقي مردمان و اعتقادات شان را نادرست انگاشته اند داستاني مي آورد و پيروي از اربابان صاحب غرض را كه هر سخن و قدم شان از پي سودشان است همچون آن غافل و نادان مي داند كه :

شبي با ياران خود به دزدي در خانه ي مردي صاحب مال و منال رفته بود ،‌مرد صاحب خانه وجود دزدان را بر بام حس مي كند،‌آهسته زنش را بيدار مي كند و از اينكه دزدان بر بام هستند آگاهش مي كند و به او مي گويد كه با صداي بلند طوري طوري كه دزدان بشنوند با اصرار از من بپرس كه اين همه ثروت را چگونه بدست آورده ام ، زن فرمان مي برد و سؤال مي كند،مرد وانمود مي كند كه نمي خواهد پرسش زن را پاسخ بگويدو مي گويد اين رازي است كه نمي خواهم كه كسي بشنود اما اصرار زن ادامه مييابدو در نهايت مرد مي گويد كه همه اين مال ها از دزدي فراهم آمده و مي گويد افسوني مي دانسته است و شب هاي مهتابي به پهلوي ديوار توانگران مي رفته و هفت بار ورد «شولم شولم» را بر زبان مي آورده و دست در روشنايي مهتاب مي زده  به بام مي رفته و بارديگر بر روزني مي ايستاده همان ورد را تكرار مي كرده و به درون خانه مي رفته آنجا هم تكرار ورد شولم شولم دارايي ها پيش چشمش ظاهرمي شده و او هرچه مي توانسته بر مي داشته و از همان راهي كه رفته بوده بر مي گشته ،‌و به زنش مي گويد مباد از اين راز كسي را آگاه كني . دزدان كه اين حكايت را مي شنوند شادمان و سرازپا  نشناس با خود مي انديشند كه ديگر گوهر مقصود را برده اند و كس در جهان به توانايي و دانايي شان نيست و منتظر مي مانند تا وقتي كه گمان مي كنند صاحب خانه به خواب رفته ،‌رييس دزدان بر روزن مي رود هفت بار شولم شولم و پاي بر روزن نهادن همان و سرنگون زير چماق صاحب خانه افتادن همان .صاحب خانه مي زد و مي گفت عمري زحمت نكشيده ام تا چون تويي به يكباره ببرد ، بگو تو كيستي دزد گفت : من آن غافل نادانم كه دم گرم تو مرا برباد نشاند تا هوس سجاده بر روي آب افكندن پيش خاطر آوردم و چون پارچه اي نيم سوخته آتش در من افتاد و سزاي خود ديدم . اكنون مشتي خاك پس من انداز تا زحمت كم كنم .

1- ابوالمعالي نصرالله ،‌منشي و دبير بهرامشاه غزنوي است . و مترجم كتاب كليله و دمنه از روي متن عربي ابن مقفع است كه با اقبال عمومي قابل توجهي روبرو شده است . اصل هندي كتاب ده بابست كه عبارتند از: باب الاسد والثور ،‌باب الفحص عن امر دمنه ،‌باب الملك و الطاير فنزة ،‌باب السنور و الجُرَد ، باب الاسد و ابن آوي ،‌باب القرد و السحفاة ، باب الاسوار و اللبوة ، باب الناسك و اضيف ؛ و پنج باب پارسيان به آن افزوده اند كه عبارتند از : باب برزويه الطبيب ،‌باب الناسك ابن عرس ،‌باب البلار و البراهمه ،‌باب السائح و السائغ ،‌ و باب اين الملك و اصحابه .

تاج ها بود بر سر مردم فراز

كس نبود از راه دانش بي نياز

مردمان بخْرد اندرهر زمان

راه دانش را به هرگونه زمان

گرد كردند و گرامي داشتند

تا بسنگ اندر همي بنگاشتند

دانش اندر دل چراغ روشنست

وز همه بد  بر تن تو جونست!

اصل و منشا كليله و دمنه هندي است ، منابع اصلي كتاب در ادبيات هندي دو كتاب مهم است. يكي از اين دو كتاب «پنجا تنترا» (پنجه تنتره) panchatantaraبه معني پنچ كتاب است ،‌كتابي كه دراصل رساله ي كوچكي بوده به نام «نيتي چاسترا»nitichastra.چاسترا به معني كتاب و نيتي به معني روش خردمندانه ي زندگي است و مجموعه ي نيتي چاسترا به معني كتاب روش خردمندانه زندگي كردن است.

از اين كتاب يك نسخه به لهجه ي بومي شمال غربي هندوستان باقي بوده است . اين زبان از زبان سانسكريت متفاوت است . ترجمه اي از اين كتاب به زبان سانسكريت به نام «هيتوپديشا»hitopedadisha انجام گرفته است .در قرن ششم ميلادي در زمان سلطنت خسرو انوشيروان نسخه اي از اين كتاب به زبان پهلوي ترجمه مي گردد كه از بين رفته ،‌در همان قرن يعني حدود 570ميلادي ترجمه ديگري از اين كتاب به زبان سرياني صورت مي گيرد كه در اين ترجمه براي نخستين بار نام«كليلك و دمنك» ديده مي شود، كه همين كليله و دمنه ي امروزي است . مسماي گزينش اين نام وجود دو شغال به نام هاي كليله و دمنه مي شود.

در قرن هشتم ميلادي ترجمه اي از روي نسخه پهلوي توسط عبدالله بن مقفع به زبان عربي صورت مي گيرد . اي كتاب سر آغاز ترجمه هاي فارسي ،‌اروپايي و ديگر ترجمه هاي كتاب كليله و دمنه مي شود.منبع دوم كتاب كليله و دمنه منظومه عظيم حماسي هندي به نام «مهابها راتا» mahabaharata (به معناي بهاراتاي بزرگ) سروده ي شخصي به نام وياسه viyasa و شامل دوست و پنجاه هزار بيت است .اين كتاب در زمان فرمانروايي جلال الدين اكبر توسط ابوالفضل ابن مبارك و برادر ابوالفضل فيضي دكني به زبان فارسي ترجمه مي شود. تحقيقات انجام شده حكايت از آن دارد كه علاوه از پنج بابي كه ماخوذ از كتاب پنجاه تنتره است يعني :1- «باب اسد و الثور» (باب شير و گاو) 2-«باب الحمامۀ و المطوقه»(كبوتر طوق دار)3- «باب البوم و الغربان»(باب بوم و زاغ ها)4- «باب القد و السلحفا»(باب بوزينه و سنگ پشت)5-«باب الناسك و ابن عرس » (باب زاهد و راسو) باب هاي 1- «باب الاسد و واين آوي » (باب شير و شغال) 2- «باب الطاير و الملك » 3- «باب الجرۀ و السنور»(باب گربه و موش) از منظومه مها بهاراتا است .

كليله و دمنه به 21 زبان زنده  دنيا ترجمه شده است . و در زبان فارسي هم ترجمه هاي متعددي از اين كتاب در دست است.در زير به برخي از معروف ترين ترجمه هاي صورت گرفته تا پايان قرن دهم يا اوايل قرن يازدهم اشاره مي شود.اگر زبان پهلوي را به عنوان پدر فارسي جزو زبان فارسي بحساب بياوريم بايد قديمي ترين ترجمه از كتاب به زبان فارسي را ،‌ترجمه برزويه طبيب در زمان خسرو انوشيروان بدانيم كه در حال حاضر در دسترس نمي باشد.در زبان فارسي  دري قديمي ترين ترجمه ،‌ترجمه ي منثورابوالفضل بلعمي است . ابوالفضل بلعمي وزير فاضل و خردمند نصربن احمد ساماني و پدر ابوعلي بلعمي  صاحب كتاب تاريخ بلعمي است . وي در زمان نصربن احمدساماني كتاب كليله و دمنه را به احتمال زياد از روي نثر پهلوي به فارسي ترجمه كرده ، كه متأسفانه اين ترجمه هم از بين رفته است . بعد از ترجمه اي كه ياد شد ترجمه ي منظومي توسط رودكي در همان سال ها(325) از روي ترجمه ي منثور ابوالفضل بلعمي صورت مي پذيرد. اين منظومه در وزن زحاف و مسدس مقصور از بحررمل بر وزن «فاعلاتن فاعلاتن  فاعلان» بوده و نخستين بيت آن چنين بوده :

هر كه نآمخت از گذشت روزگار

نيز نآموزد ز هيچ آموزگار

كه باز با كمال تأسف بايد گفت جز چند بيتي (15 بيت) كه به طور پراكنده در كتاب هاي تذكره و شرح حال و فرهنگ ها نقل شده چيزي از اين ترجمه ترجمه باقي نمانده است .اما بايد دانست كه اين ترجمه منظوم در تاريخ ادبيات ما از آن حيث كه بوجود آمدن شاهنامه را باعث گشته حادثه سترگ بحساب مي آيد.در مقدمه شاهنامه ي منثور ابومنصوري مي خوانيم كه ابومنصور محمدبن عبدالارزاق بن فرخ طوسي حكمران طوس و سپاه سالار كل خراسان، بزرگ ترين مرد ايراني دربار ساماني آرزوكرد كه چيزي از خود به يادگاري بگذارد و چون تاريخ را خوانده بود مي دانست كه عبدالله بن مقفع در زمان مأمون پسر هارون الرشيد و رودكي در زمان سامانيان اين كتاب را به نظم در آورده ،‌پس او (عبدالرزاق سپاه سالار خراسان ) نيز وزير دانشمندش ابومنصور معمري را مامور اين مهم كرد كه روايات و داستان هاي ملي و اسطوره اي اين آب و خاك را كه سينه به سينه نقل شده به كتابت در آورند. وي نيز بزرگاني چون «ماخ پسر خراساني» را از هرات ، «يزدانداد پسر شاپور» را از سيستان،‌«شاهوي پسر خورشيد» را از نيشابور«شالان پسر برزين» را از طوس و چند نفر ديگر را از ديگر ولايات جمع كرد و آنها كتاب خداي نامه را از زبان پهلوي به زبان دري در آورده و شاهنامه ي منثور ابومنصوري بر اساس آن تدوين شد و همين شاهنامه يكي از منابع فردوسي در خلق شاهنامه اي شد كه امروز سند مليت ماست. و ديگر بار شوربختانه بايد گفت كه از اين كتاب (شاهنامه منثور ابومنصوري) هم جز مقدمه چيزي باقي نمانده است .

ترجمه مهم ديگر ، ترجمه ابوالمعالي نصرالله منشي است معروف به كليله و دمنه ي بهرامشاهي ،‌كه از روي متن عربي ابن مقفع صورت گرفته است .تاريخ ترجمه بدرستي معلوم نيست اما اغلب احتمالات متوجه سال هاي 539،538 هـ ق مي باشد . قابل ذكر است در ميان ترجمه هاي متعدد به زبان فارسي هيچ ترجمه اي مانند اين ترجمه اقبال عموم را جلب نكرده است . نكته ي ديگر اين است كه چون نصرالله منشي دبير بهرامشاه غزنوي بوده كتابي كه فراهم آورده بهرامشاهي لقب گرفته اين كتاب سر آغاز نثر فني  و مصنوع در زبان فارسي به حساب مي آيد .ترجمه بعدي ، ترجمه اي است معروف «داستان هاي بيدپاي» از محمد بن عبدالله نجاري منشي و كاتب سيف الدين قاضي از اتابكان موصل كه همزمان و يا شايد بايكي ، دوسال فاصله بعد از ترجمه  نصرالله منشي به زبان فارسي رايج در موصل از روي ترجمه عربي ابن مقفع صورت گرفته(538ـ 540).

اين كتاب امروز موجود است و توسط آقايان «محمد روشن و مرحوم پرويز ناتل خانلري» منتشر گرديده . تفاوت اين كتاب با ترجمه ي نصرالله منشي در اين است كه محمدبن عبدلله نجار دنبال صنايع شعري و نثر منشيانه ومصنوع نرفته است .ترجمه ي ديگر ترجمه ي منظوم قائمي طوسي است.احمد ابن مسعود متخلص به قائمي طوسي از شعراي دربار علاءالدين كيقباد سلجوقي گويا در سال 657 يعني حدود يك قرن بعد از ترجمه ي بهرامشاهي كتاب كليله و دمنه را به نظم در آورده است . خوشبختنه اين كتاب نيز موجود است .ترجمه ديگر ترجمه ي مولانا حسين واعظ كاشفي است به نام انوار سهيلي ، كه در زمان فرمانروايي سلطان حسين بايقرا صورت گرفته وي به زعم خود كليله و دمنه ي بهرامشاهي را تهذيب كرده است كه كارنامه موفقي بوده است . اين كتاب بارها در لكهنو و حيدرآباد و بمبئي به چاپ رسيده كه مشهور ترين چاپ قديمي در سال 1270 قمري در بمبئي بخط اوليا سميع است بعلاوه بعضي از چاپ هاي معروف اين كتاب عبارتست از : منتخب انوار سهيلي چاپ لندن 1821 در 59صفحه ، منتخبات انوار سهيلي چاپ لندن 1827 در 102 صفحه ، كليات انوار سهيلي به تصحيح «كي نيل پولوف اوزلي» چاپ هاتفرد1851 در 457 صفحه.

تهذيب ديگر از كليله و دمنه به خامه ي ابوالفضل بن مباركشاه دكني برادر فيضي دكني به نام عيار دانش است كه در زمان جلال الدين اكبر در اواخر قرن دهم و اوايل قرن يازدهم (964ـ1014) صورت گرفته است .ترجمه ديگر ،‌ترجمه ي مصطفي خالق داد عباسي است معروف به پنجاه كيانه كه از روي نسخه ي اصل پنجاه تنتره به فارسي صورت كرفته است و خوشبختانه موجود است .ديگر ترجمه اي است توسط مفتي تاج الدين از روي «هيتوپديشا» hitopedadisha معروف به مُفرح القلوب. ترجمه هاي ديگري نيز در سده ي اخير داشته ايم مانند :نگار دانش كه توسط مترجمي از روي عيار دانش در سال 1302 صورت گرفته . اخلاق اساسي كه بازنويسي كليله و دمنه ي بهرامشاهي است و توسط شيخ محمد علي كاتوزيان انجام شده . گلشن آرا كه توسط ميرزا عبدالوهاب ايرانپور (مدير روزنامه اختر مسعود) در زمان رضاشاه پهلوي در طي 23 سال انجام شده و به رضا شاه تقديم مي شود.

شكرستان با منظومه ي انوار سهيلي ،‌كه توسط خسرو دارايي از نوادگان فتحعلي شاه قاجار در طول سه سال با به نظم كشيدن انوار سهيلي ملاحسين واعظ كاشفي تهيه مي شود.رأي برهمن يا كليله و دمنه ي منظوم جهانبخش جوهري كه از روي كليله و دمنه ي بهرامشاهي تهيه شده . و كليله و دمنه اي كه از يكي كردن كليله و دمنه ي بهرامشاهي و انوار سهيلي توسط علي اويسي در سال 1332 فراهم آمده است.

 

 

 

 

 

 

 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: